محل تبلیغات شما


درود بر شما

احتمالا فکر کنید این متن چندش آور است

ولی برای من نه

نمیدانم قصه موش رو براتون گذاشتم تو پیجم یا نه

همون موشی که کشتمش
اگر پیدا کردم لینکشو میذارم براتون

بزار دوباره بگم:

دوتا موش اومده بودن تو زیر زمین

اول بگم من باور نمیکردم موشا اینقدر باهوشن

رفتم کلی لگ زدم به وسایلا ولی هیچی بیرون نیومد

گفتم خب اگر موش اونجا بود میومد ازون همه سر صدا

دونه دونه وسایلو جا به جا کردم

دریغ از یه موش

اصلا ت نمیخوردن

ولی این همون کاری نیست که باید بکنن؟

اگر ت نخورن شما فکر میکنین اونجا نیستن و میرید درسته؟

ولی بدشانسیشون ما قرار نبود بریم

قرار بود انباری خالی کنیم

باورتون شاید نشه تا لحظه‌ای که با یکیشون چشم تو چشم نشدم

ذره‌ای از جاشون ت نخوردن

وقتی مطمعن شدن که من مطمعنم که وجود دارن شروع، به فرار کردن

و هر دفه پشته چندتا چیز قایم می‌شدن که من نفهمم پشت کدوما
بعدم دوباره تظاهر می‌کردن اونجا نیستن

خلاصه من عزمم رو جذم کردم یکشون رو بگیرم

با این که خیلی از موش می‌ترسیدم

خودم و موش رو انداختم تو یه اتاق کوچیک که نتونه زیاد ورجه وورجه کنه

خلاصه من بدو اون بدو

هر دفه هم از یه تکنیک جدید برا فرار استفاده می‌کرد

ولی یه بار از یه روش دوبار استفاده کرد

اینقدر دنبالش کردم که راه حلاش تموش شد

و بعد شکارش کردم…

لحظه فوق‌العاده‌ای بود

چون قطعا خیلیا نمیتونن این کار بکنن

وقتی شکار می‌کنی مخصوصا با این سختی

حس خوبی داره

ولی برای من شاید خوشحالی یه ثانیه طول کشید

وقتی دست و پا زدنش رو تو لحظه‌های آخر نگاه می‌کردم

این دفه تلاشی نبود که قرار بود آزادش کنه

تلاشی برای لحظه مرگ بود

تو اون یه ثانیه فکر کردم

اگر موفق نمی‌شدم؟

یه موش نگرفته بودم درسته؟

ولی اون اگر موفق نمی‌شد؟

قرار بود بمیره…

من می‌جنگیدم که بشینم بگم یه موش گرفتم و اون می‌جنگید که زنده بمونه

حتی انگیز‌ه‌هامون نزدیکم نبود…

تو اون شرایط چقدر خوب عمل می‌کرد

اینو گفتم که داستان این دفه رو بگم

خب اونا دوتا بودن

یکیشون فرار کرد

اون روز رفتم زیر زمینو تمیز کنم

اینم به همون با هوشی

باورتون می‌شه تا وقتی دست به آخرین مقوا نزدم از جاش ت نخورد؟

این دفه سعی نکردم بگیرمش

خیلی بزرگ شده بود

یه موش بالغ بود

گذاشتم از پله‌ها بره بالا

نمیدونید چقدر قشنگ از پله بالا می‌رن

اون رفت و من موندمو جای خالیش

کلی مقوا و یولونیت خورد کرده بود اونجا که جاش نرم باشه

اونجا خونش بود می‌فهمید؟

لابه‌لای اون همه آشغال

زیر همه اونا

برا خودش یه جایی درست کرده بود

یه جا فقط مال خودش

چیز زیادی نبود

ولی مال خودش بود

توی یه گوشه‌ای که من حتی ده سال یه بارم لازمش ندارم

 خونه‌ای که تو فاصله‌ی 1 متری از جایی بود

که رفیقشو کشته بودم

البته اون نمی‌دونست چون اونموقع اون رفته بود

نمی‌دونم اگر می‌دونست بازم اونجا می‌موند یا نه؟

یا تا حالا چند بار فکر کرده که چه بلایی سر رفیقش اومد

ولی من خونشو خراب کردم

چون می‌تونستم

شب برگشته بود

صب فهمیدم

ولی دیگه خونه‌ای نداشت که بیاد

داره فصل سرماهم می‌رسه

حتما فکر کرده بود این زمستونم راحته

ولی افسوس که من آدمم و اون یه موش

که وقتی همو می‌بینیم

بدون هیچ بحثی اون فرار می‌کنه

چون می‌دونه مذاکره‌ای درکار نیست…

روابط بین ما هزاران ساله تعریف شده

یکی از دوستام دارو سازه

کلی ازین موشا میخرن روشون آزمایش کنن

اونروز می‌گفتن موش خیلی گرون شده

گفتم چنده مگه؟

گفت دونه‌ای 30 تومن

گفتم خوبه که

گفت خب باید کلی بگیریم تا ببینیم رو کدوم جواب می‌ده

ینی جونش 30 تومنم نمی‌ارزه

شاید بعضی‌ها نفهمن ولی این قصه

داستان قدیمی بین آدم‌هاست.

عقرب‌ها نمی‌میرند؛ کشته می‌شوند

عقرب‌ها نمی‌میرند؛ کشته می‌شوند ۲

عقرب‌ها نمی‌میرند؛ کشته می‌شوند ۳

یه ,اون ,موش ,رو ,تو ,دفه ,که من ,از یه ,موشی که ,کرده بود ,اون یه

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گلچینی از چامه ها ** کدبانو جهرمی ** Emmanuel's blog . علوم ماورا tripefibmii وبلاگ نمایندگی بهشهر موشن کنترل - سیستم های کنترل حرکت - پارس اتوماسیون ثبت برند - ثبت لوگو siletwieva