وقتی نگاهم که به راه میافتد
میبینم چقدر دورم
فاصله همه چیز خیلی زیاد است
دراین جهان هر چیز در نقطهای قرار دارد که خیلی نزدیک نیست
ولی هر دو چیز، بسته به ارتباطشان میتوانند خیلی دور باشنداز این رو وقتی به سمت چیزی حرکت میکنی
خیلی دور میشوی از چیزهای دیگر
برای همین اگر بعد از رفتن کلی راه و یا رسیدن به چیزی که به سمتش رفتی
به این نتیجه برسی که چیز دیگری که احتمالا با چیز کنونی مغایرت زیادی دارد دوست داری
باید دو برابر تلاش کنی
به فرض تلاش مجدد اگر بازم به همون نتیجه قبلی برسی چه میشود؟
اگر بعد از رفتنهای متعدد بفهمی دلت هیچجا آرام نیست…
احتمالا بیشتر میخوابی
خواب دنیای عجیبیست
پر از رمز راز است
با اینکه همه چیز را از تو مخفی میکند
درواقع دارد همه چیز را به تو نشان میدهد
دقت کردهاید در اکثر خوابهایمان همه چیز واضح است
مثلا اگر در میدان جنگ هستیم و یا هرجایی
انگار همیشه آنجا بوده ایم
وقتی فرار میکنیم
انگار همه خیابانها را میشناسیم
هیجا و هیچ چیز غریبه نیست
با اینکه احتمالا اولین بار است آنجاهستیم
به هیچوجه حس نمیکنیم که غریبه هستیم
برعکس من حس میکنم که از دنیا واقعی هم آشنا تریم
به صورت ناخودآگاه همه چیز را میدانیم
مثل وقتی که غرق در خیالیم و خانه خودمان را پیدا میکنیم
برای همین با تمام وحشیانه بودن خوابهایم و گاه آرام بودشان
گویی وقتی به خواب میروم میشنوم
Welcome Home”
خانهی من کجاست؟ (بغض خفته)
چرا حس میکنم جایی نیست که بروم که از ته دل بگویند خوش آمدی؟ (کمی اشک)
از روزی که به دنیا آمدم انگار همه از من طلب کار بودند
البته از حق نگذریم
زبان منم نیش عقرب است
چه نیشها که فقط به خودم نزدم
آرام آرام محو میشوم
خیالم راحت است که وجودم هیچ معنایی نداشته است
من که هیچ
کل هستی هم روزی محو میشود
نه خانی آمده و نه خانی رفته است
Welcome Home”
خانهی من کجاست؟ (بغض خفته)
چرا حس میکنم جایی نیست که بروم که از ته دل بگویند خوش آمدی؟ (کمی اشک)
از روزی که به دنیا آمدم انگار همه از من طلب کار بودند
البته از حق نگذریم
زبان منم نیش عقرب است
چه نیشها که فقط به خودم نزدم
آرام آرام محو میشوم
خیالم راحت است که وجودم هیچ معنایی نداشته است
من که هیچ
کل هستی هم روزی محو میشود
نه خانی آمده و نه خانی رفته است
عقربها نمیمیرند؛ کشته میشوند
حس ,آرام ,خیلی ,تو ,اینکه ,نتیجه ,همه چیز ,که به ,چیز را ,بعد از ,که از
درباره این سایت